سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























...غروب آرزوهـــا

روز میلاد تو باران آمد
روز میلاد تو بود
که هوا بوی شبنم وشقایق می داد
و خدا می خندید
عطر یاس ازدرودیوار هوا می پاشید
ونسیم از تو بشارت می داد
باد بر پنجره پا می کوبید
زلف افشانرا بید
در مسید تو پریشان می کرد
هر کجا سروی بود
به تواضع سر راه تو برپا می خواست
تاکها با تو تبانی کردن


غوره ها از تپش قلب تو انگور شدند
سرکه ها را خبر آمدنت شیرین کرد
برگ ها از سر تعظیم تو می رقصیدند
وخزان درقدم شاد تو نقاشی کرد
وبه تردستی استاد ازل
شعبده ای برپا بود
گوشها منتظر اولین گریه شیرین تو بود
چشمها منتظر اولین ساغر سیمای تو بود
روز میلاد تو بازمثل همواره خدا حاضر بود
آسمان جشن گرفت
ابرها مژده دیدار تو را می دادند
رعد در حنجره از شوق تماشای تو غوغا می کرد

طبل آغاز تو را می کوبید
برق آغاز تو را می تابید
مه فضا را به هوای تو در آغوش گرفت
آنسوی پیله ی مه
ماه تا فرصت دیدار تو بیدار نشست
درجهان از قدم مهر تو مهمانی شد
شعر از مرکب فرخنده ی احساس تو الهام گرفت
واژه ها در شعف وصف تو شادی کردند
وغزل قالب همواره توصیف تو شد

روز میلاد تو باز
آسمان جشن گرفت
وبه یمن قدم سبز تو باران بارید
ای تسلای خزان سینه ی پر عطشم
که ز گرمای حضور خشکی تاول زده است
از عبور نفس خیس تو بارانی

ای تمنای بهار
سینه از برکت میلاد تو نورانی باد
در دل خسته ام از "عشق"چراغانی باد
سرنوشت من ودل آنچه تو می دانی باد
عشقم از بیم رقیبان تو پنهانی باد!!!


نوشته شده در جمعه 89/4/25ساعت 3:10 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin