سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























...غروب آرزوهـــا

 

باران می بارد

و من در این هـوای نبودنِ تـو

می نشینم پشت پنجـره ی مه گرفته..

سـرم تکیـه می خورد به شیشه

و انگشتانـم بی هـوا می لغزد روی شیشه و نقش می زنند

و گونه هایـم

آهستـه آهستـه

خـیـس می شوند...

***

هــوا که بارانـی می شـود

این چشمها چـرا..؟

بارانـی نمی کنند دلــم را...

ای بغـض گلو گیر من بشکـن...!


نوشته شده در دوشنبه 91/10/4ساعت 12:15 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin