...غروب آرزوهـــا
تاریـخ صفحـه می خـورد و سـال پشتِ ســال له می شـود خاطــره ها تـوی مشت سـال اما میــان این همــه ایـامِ مثـل هـم این روز هــای ابری و گمنـام مثـل هم هر سال فصل غـربت و ماتـم که می رسد از مـاه هـای سـال،محــــرم که می رسـد بی اختیار خاطــره ای زنــده می شـود عـطر غمـی غـریب پراکنـده می شـود عـطر غریـبِ تشنگـی و عـطر بغـض مشـک تـاریـخ بـغـض می کنـد و قـطره قـطـره اشــک از چشـم های سـال سرازیـر می شـود تاریـخ گـریـه می کند و پـیـر می شـود چشـمان شـرمسـار زمـیـن تا همیشـه، تــر آه این چه زخمـی است که هـر سـال تـازه تــر تاریـخ غـرق عـطر غـریـب محــــرم است باز این چه شـورش ست که در خـلق عــالم است تـاریـخ صفحـه می خـورد و سـال های سـال تـکثـیر می شـود غـمی از ابتـدای سـال دنیـا هـنوز مست شـمیـم محـــرم است... التـماس دعـــا قـدم می زنم در ایـن غـروب در این غربـت و تنهایـی در دنیایـی که آدم هــایش متـرسکند و مـن تنهـا کلاغی که می گریزم از مـترسـک هـا و تــو گنـدم هایی به زیـره پای مـترسـک ها... نمی گذارنـد به تو برسـم ایـن چـوب های بـه ظاهـر آدم...
Design By : Pars Skin |