...غروب آرزوهـــا
چرا هیچ کس نمی خواهد بفهمد که من خوشبختم که من در خلوت ِ خاموش خودم با هیچ کس ها در کنارم، خوشبختم که در تزویر دنیایِ هیچ وقت با من رفیق با غریبه رفیق تر، با آشنا غریبه ترم که من در غربتِ بی انتهایم به تنهایی و در پا فشاری غم انگیزم به نبودن آدم ها، خوشبختم که خوشبختم در تکثیر لحظه به لحظه کسی در آیینه که کابوسش را تقسیم نمی کند کسی که غمش را مثل بچه اش به سینه اش می فشارد و گریه اش را با کسی تقسیم نمی کند چرا کسی نمی فهمد که من خوشبختم که آنچه دیگران گریز می نامندش برای من ستیز است کسی باید بفهمد...! مـن در خلـوتِ خـامـوشِ خــودم با هیـــچ کـس هایـــی کـه کنـارم نـدارم خــوشبخـتـم...
نوشته شده در شنبه 91/9/11ساعت
3:20 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |