نيا باران/زمين جاي قشنگي نيست/من از جنس و اهل زمينم و خوب مي دانم که گل در عقد زنبور است ولي سوداي بلبل دارد و پروانه را هم دوست مي دارد/نيا باران پشيمان مي شوي از آمدن/زمين جاي قشنگي نيست/در ناودان ها گير خواهي کرد/من از جنس زمينم خوب مي دانم که اينجا جمعه بازار است و مردم عشق را در بسته هاي زرد کوچک نسيه مي دهند/در اينجا قدر مردم را به جو اندازه مي گيرند/نيا باران من از اهل زمينم خوب ميدانم که جوي آب،اين يکتا روتن صاف و بي کينه و اين آيينه ي احساس به هر گل مي رسد،در راه دلش را مي برد با اين نواي خنده انگيزش و گل را مي کند وابسته با چشمان براق و سحر خيزش//در اين جا شعر حافظ را به فال کوليان در به در اندازه مي گيرند/نيا باران زمين جاي قشنگي نيست/من از اهل زمينم خوب ميدانم/درختان با تمام حجب و شرم خويش درون خاک پنهان پليد،خويش را پنهان نموده سر به خوش رويي به سوي آسمان بردند/نيا باران زمين جاي قشنگي نيست/من از اهل زمينم خوب ميدانم که دريا مي خورد باران؛زمين هم مي خورد باران و مي روياند اين هرزه علف ها،تا مزارع را کند ويران/نيا باران / نيا باران...........