سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























...غروب آرزوهـــا


راست گفتی عشق خوبان آتش است

سخت می سوزاند ، امـا دلـکش است

من کجا و تــرک آن مهـوش کجــا !

دل کجـا پـرهیز از این آتـش کجــا

شــــادمانم گرچــه در ایـن آتشــم

روزو شب می سوزم امـا دلـخــوشم

از خـــدا خواهــم که افزونـش کــند

دل اگــر دم زد پر از خــونش کــند

کاش از این آتـش تـرا بودی خــبر

بـا خــبر بـودی که ایــن بیــدادگــر

شعلــه اش هر چـند افزونتـر شـــود

سینه از آن هر چه پرخـونتـر شـــود

نــــاله را هر چــــند ســـازد زارتــــر

هـر چــــه دارد دیـــده را خونبــــارتر

بـــاغ دل را بــا صفـــا تـر مـی کنــد

مرغ جـان را خـوشنواتــر مـی کنــد...!


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 4:3 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

مدت مدیدیست که تنها ترین ترانه من سروده

عاشقانه ای است که در خلوت برای غربت

نا تمام شبانه ام می خوانم و نا خواسته و

خلاصه وار تکرار می کنم این همه

دلتنگی را، این همه ثانیه های اندوهبار

زندگی را که حتی  لحظه های سایه روشن

فردایم را نا دیده گرفتند بی آنکه جایی برای

احساس وآرزوهای بزرگ مانده باشد...

به راستی سهم قصه هایی که هرگز طعم

شیرین خوشبختی را برای یک بارنچشیده اند

این است که این گونه بی پناه، درگیر و دار

زندگی اسیر واژه های مبهم باشند و خسته

و غمگین در چالش روزها ، همچون پرنده ای

زخمی در چنگال میله های قفس ، تردید و

دلواپسی را معنا کنند...

به راستی قسمت و تقدیر این است که

خاموش و بی صدا مرگ تدریجی عشق را نظاره گر باشیم...

 


نوشته شده در یکشنبه 87/11/6ساعت 1:5 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

بعضی وقت ها آدم دلش می خواهد همه چیز رو درباره ی دوستاش بداند.مثل تاریخ تولد، اسم پدر و مادر، تعداد خواهرها وبرادرها ،نشانی منزل یا حتی ایتکه به چه چیزهایی علاقه دارد و از چه چیزهایی بدشان می آید.

به نظر من دانستن این اطلاعات به ما کمک می کند تا بتوانیم ارتباطی صمیمی تر و عمیق تر با دوستانمان برقرار کنیم.

من هم از یکی دوسال پیش برای خودم،یک دفترچه درست کردم وهر صفحه آن را به یکی از دوستانم اختصاص دادم و مشخصات او رادرآن صفحه نوشتم.

تا این که چندی قبل....

حسابی حوصله ام سر رفته بود.نمی دانم چرا روزهای جمعه،نزدیک غروب که می شود،احساس دلتنگی می کنم. برای این که سرم را گرم کرده باشم،سراغ دفترم رفتم و شروع کردم به ورق زدن آن وخواندن نشانی های دوستانم.

دفترم تقریبا پر شده بود.فقط یک صفحه خالی در آن مانده بود.

یک دفعه فکری به سرم زد.اولش ترسیدم.ترس که نه ولی خجالت کشیدم.ولی بعد دل را به دریا زدم وگفتم :خلق و خوی حضرت مهدی(ع) مثل جد بزرگوارشان پیامبر(ص) است. ایشان مهربانند وصمیمی ترین دوست ما. پس چرا صفحه آخر را برای ایشان نگذارم؟!

بالای صفحه نوشتم: عزیز ترین دوست همیشگی ام.

وبعد نام ایشان و پدر ومادرشان را نوشتم :امام حسن عسکری(ع) ـ نرجس خاتون.

رسیدم به تاریخ تولد.روزش را می دانستم چون این روز را هر سال جشن می گرفتیم. اما سالش را نمی دانستم.بی خیال آن شدم.

رفتم سراغ محل تولد.محل تولدشان را به یاد نمی آورم.شاید مکه بود یا شاید مدینه.شاید هم جایی دیگر! ولی کجا!؟ نمی دانم خودم را معطل نکردم.

سوال بعدی، تعداد خواهر وبرادر ها بود. کلی به مغزم فشار آوردم تا چیزی یادم بیاید . با خودم گفتم: شاید برادر و خواهری ندارد،چون من چیزی در مورد آنها نشنیده ام...اما،شاید هم داشته باشند.پس تکلیف این قسمت هم روشن نمی شود. از خودم لجم گرفت. جلوی سوال را خالی گذاشتم.

بند بعدی ،نشانی منزل بود. راستی امام کجا زندگی می کنند؟ ممکن است در ایران باشند؟شاید هم در یک کشور دیگر باشند.اما حتما در یک کشور اسلامی است.

چی می شد اگر جای امام را می دانستیم؟هر وقت دلمان می خواست یا کاری داشتیم، به او سر می زدیم. اما،اگرما می دانستیم، دشمنان امام هم می دانستند،آن وقت....

پرسش های دیگری هم پشت سر هم به ذهنم رسید. مثل این که: آیا امام ازدواج کرده اند؟اسم همسرشان چیست؟بچه هم دارند؟ چند تا؟ دخترند یا پسر؟ اصلا خود امام چند سال دارند؟ پیر نشده اند؟ چه شکلی هستند؟ واگر امام را ببینیم، متوجه می شویم یا نه؟ و...

صد تا سوال،شاید هم بیشتر داشتم که جواب هیچ کدام را نمی دانستم.

پس من چطور این همه امام را دوست دارم در حالی که چیزی درباره ی او نمی دانم؟ هم نا امید شدم و هم پشیمان.خواستم دفترم را ببندم،اما هنوز یک قسمت باقی مانده بود. باید می نوشتم امام چه چیز را دوست دارد واز چه چیزی بدشان می آید.

کمی فکر کردم و بعد با شوق فراوان از این که، بالاخره چیزی برای نوشتن پیدا کرده ام،شروع به نوشتن کردم:

عدالت را دو ست دارند ،از ظلم بدشان می آید . مهربانی رادوست دارند ،از کینه بیزارند .قرآن می خوانند ،روزه می گیرند، عبادت می کنند . درعوض بخیل نیستند ، حسودی نمی کنند و برای هیچ کس خودشان را نمی گیرند ! امام خوبند وبا بدی هیچ نسبتی ندارند.

گوشه ی سمت چپ آخرین صفحه ی دفترم ،جای یک گل نرگس خالی بود ....



نوشته شده در جمعه 87/6/22ساعت 4:51 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

از سکوت رهایم کن 

مهدی بیا که دلها همه در انتظار توست ، بیا که دلها همه از برای توست.می دانم روزی پا در این دنیا خواهی گذاشت.می دانم روزی از روزها صدایت امیدها را در دل ها روشن خواهد کرد. می دانم که می آیی، ولی کی؟؟؟؟


بیا مهدی جان ، دنیا با تاریکی اش می خواهد همچنان به جنگ بپردازد ، نکند مادرت زهرا همچنان در سوگ حسین است و می ترسد تو پا در این ظلمت تاریکی نهی!!! ولی بیا که عاشقانت از بس صدایت کرده اند امیدهایشان همه از تو گرفته است ، توی این دنیا همه ما رنگ سکوت گرفته ایم.بیا که ما را از سکوت رهایی دهی ، بیا که همه را از مهر وصفایت رونق بخشی.دلها در نبودت رنگ عزا گرفته اند ، دلها همه از بی تابی ات رنگ باخته اند می دانم آن روز که بیایی همه جا جشن خواهد بود ، همه جا بهاری بی خزان خواهد بود ، پس هر چه زود تر تعجیلت را از خدا می خواهم وتو را برای همیشه صدا می کنم. بیا که امید مان خشک نشود ، چشمان من نیز مثل ستارگان هراسان هستند ، بیا که همه دلها توان تپیدن ندارند...تو ای سپیدی لحظه های قشنگ و ای فانوس شبهای ظلمات زندگی ، باز آی و با بودنت شادی را مهمان وجود خسته ام کن.

پس همه دست دعا بر میداریم و برای ظهور آقایمان مهدی (عج) دعا میکنیم.


نوشته شده در شنبه 87/5/26ساعت 2:59 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

سلام سلام سلام...

من بعد از چند روز به زور زهره فرصت کردم به پارسی بلاگی های عزیز سر بزنم


راستی تا یادم نرفته پیشاپیش تولد منجی عالم بشریت امام عصر (عج) را به شما دوستای گل تبریک میگم


 


نوشته شده در چهارشنبه 87/5/23ساعت 2:0 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

سلام..یه سلام گرم و صمیمی به همه‏ی شما دوستای گل پارسی‏بلاگی و به قول زهره جون غیر پارسی‏بلاگی(!) ...

خوبین که الحمدلله؟

من که خیلی خیلی خیلی خوشحالم ... خوب معلومه! ... چون این اولین آپ منه ... خوشحالم که به جمع شما دوستای گل اضافه شدم...


از خدا میخوام کمکم کنه با کمک راهنمایی‏ها شما دوستای گل تو این راه موفق باشم ...

خوب فعلا دیگه حرفی ندارم...

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

  

  

یا حق


نوشته شده در جمعه 87/4/28ساعت 12:20 عصر توسط *نرگـس* نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9      
Design By : Pars Skin